درس اخلاق چهارشنبه 1401/03/04

رغبت ارباب حال

بحث ما در مورد رغبت بود. رغبت سه درجه داشت که درجۀ اول عرض شد. اما درجۀ دوم را می‌فرماید: «الدَّرَجَةُ الثَّانِيَةُ رَغْبَةُ أَرْبَابِ الْحَال»[1]؛ رغبت ارباب حال چیست؟ البته خودِ رغبت را گفتیم بالاترین حد امید است. فقط فرقش با رجاء این است که در رغبت آن چیزی که امیدش را دارد می‌بیند. در رجاء شما دنبال آب می‌گردید، ولی آب را نمی‌بینید. ولی در رغبت به آب رسیدی و آن را می‌بینی. از دور داری می‌بینی و می‌روی به طرف آب. لذا این درجۀ دوم رغبت، رغبت ارباب حال است. درجۀ اول رغبت، علم پیدا می‌کند به خدای تعالی، به اهل‌بیت( علیهم السلام )، به راه. اما درجۀ دوم نه تنها علم پیدا می‌کند بلکه شهودش به حد روح می‌رسد. فرق علم و روح  چیست؟ می‌بیند در هردویشان؛ در اولی علماً می‌بیند. یعنی مقام عقلی. علم هم خودش خیلی خوب است. «العلم بعض الشهود». علم خودش بعضی از شهود است. همین که انسان یاد بگیرد مسائل را. در مناجات الراغبین هست که: «أسألُكَ بِسُبُحاتِ وَجهِك»؛ امام زین‌العابدین( علیه السلام ) می‌فرمایند: خدایا من از تو تجلیات جلالی و جمالی وجه الله را می‌خواهم. چقدر خوب است. حالا هر کسی به اندازۀ خودش. من به اندازۀ کرمی خودم. امام زین العابدین( علیه السلام ) به عظمت خودش. اینها را نباید انکار کرد. هر کسی به اندازۀ خودش دارد.

 

موسی و شبان

در برنامۀ زندگی پس از زندگی نشان می‌داد طرف مال ترکیه بود؛ اصلاً نماز نمی‌خواند. تا رفته بود به حالت کما، رفته بود پیش خدا. اخلاص داشته. خداست؛ می‌پذیرد. یک‌دفعه می‌بینی طرف دین هم ندارد ولی با خداست. «دستکت بوسم کنم شانه سرت»[2]؛ موسی ردش کرد گفت این کافر است. خدا گفت موسی شصت سال ما به این غذا دادیم، تو یک وعده به این غذا می‌خواستی بدهی- چه کارش داری؟ کفر به من می‌گوید به تو که نمی‌گوید. می‌گوید «أسألُكَ بِسُبُحاتِ وَجهِكَ و بِأنوارِ قُدسِك، و أبتَهِلُ إلَيك»[3]. ابتهال خیلی خوب است. ابتهال یعنی حالِ زاری. زمان حج بود، امام زین‌‌العابدین( علیه السلام ) همه می‌گفتند لبیک، اللهم لبیک. خدا رحمتش کند استاد ما آیت الله حق شناس( رحمة الله علیه ) که رفته بود حج می‌گفت فقط چند نفری را به صورت انسان دیده بود، بقیه همه را به صورت حیوان دیده بود. بعضی‌ها فکر می‌کنند مسلمان هستند. البته اهل‌بیت( علیهم السلام ) و خدای متعال به حیوانات هم نظر دارند ولی ما باید خودمان را بکشیم بالا. آیت الله نخودکی در حرم امام رضا( علیه السلام ) قسمت صحن کهنه دفن است. چرا آنجا دفن است؟ آنجا آقا را مشاهده کرده بودند که مردم مثل حیوان می‌آیند، آقا دست می‌کشد روی سرشان، بعد اینها می‌آیند داخل، إن‌شاءالله که انسان بر می‌گردند. عرض می‌کردم که همه می‌گفتند «لبیک اللهم لبیک». دیدید تلویزیون نشان می‌دهد. آنهایی هم که رفتند حج الحمدلله دیدند. إن‌شاءالله قسمتمان بشود باز هم برویم. هر سال إن‌شاءالله بطلبند. إن‌شاءالله ریشۀ آل سعود، آل جهود، آل یهود کنده شود. اینها از یهود هم بدترند. حتی از صهیونیست‌ها هم بدترند. امام زین العابدین( علیه السلام ) گریه‌اش گرفته بود، نمی‌توانست بگوید «الّلهُمَّ لَبَّیک». فردی آمد یقۀ آقا را گرفت، گفت آقا چه وضعش است، جلوی مردم، حالا شما وقت گیر آوردی، بیا مثلاً، حالا نمی‌دانم چه گفت، مثلاً برو به خانه و بیا مثل مردم لبیک بگو. آقا فرمود برو پی کارت. تو اگر می‌دانستی من چه حالی دارم اینطور حرف نمی‌زدی. « أبتَهِلُ إلَيكَ» یعنی انسان باید ابتهال داشته باشد به طرف خدا. «أبتَهِلُ إلَيكَ بِعَواطِفِ رَحمَتِك». اسم لطیف باید در قلب- ببینید چقدر زیبا می‌گوید: «بِعَواطِفِ رَحمَتِكَ و لَطائفِ بِرِّك». لطائف جمع لطیفه است. یعنی خوبی‌های لطیفت. جمع لطیف. خوبی‌های لطیفت. «أن تُحَقِّقَ ظَنّي بِما اُؤَمِّلُهُ مِن جَزيلِ إكرامِك». حالا این را بعداً میخوانیم، فعلاً مرتبۀ دوم را عرض کنیم.

 

اهمیت علم

 این خیلی خوب است که انسان علماً بداند خداوند اسماء وصفات دارد. ما برای چه آمدیم؟ برای خور و خواب آمدیم؟ ما برای عشق آمدیم. برای شهود اسماء وصفات خدا آمدیم. هدف همین است. حالا هرکه هرچه دلش می‌خواهد بگوید. ما آمدیم برای شهود اسماء وصفات خدا. «اَشهَدُ اَنَّکَ تَشهَدُ مَقَامِی تَسمَعُ کَلامِی تَرُدُّ سَلامِی»؛ رد می‌کنی. جواب می‌دهی. مگر می‌شود اینها را ندید. امام حسین( علیه السلام ) می‌فرمایند: «عمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراك»؛ کور باد چشمی که تو را نبیند. خدا لعنت کند کسی که نبیند خدا را. درجۀ اول علم بود. «العلم بعض شهود». خود علم شهود است. لذا علم را کم نگیرید. علم خیلی مهم است. علم آغاز است؛ رفتن است. علم اولین مرتبۀ سیر به سوی خداست. علم را کم نگیرید. علم خیلی مهم است. علم باید باشد. لذا حتی اهلِ دل مثل میرزا اسماعیل دولابی، مثل شیخ رجبعلی خیاط، حتی اینها هم باز استاد داشتند. مرحوم انصاری استادشان بود. الکی که نمی‌شود رسید. بالاخره کسب می‌خواهد. اما مرتبۀ حال که از علم بالاتر است مرتبۀ روح است. روح کارش مشاهده است. عقل کارش علم هست. اما کار روح مشاهده است.

 

رسیدن به درجات

حالا متاسفانه بعضی‌ها اگر به درجاتی می‌رسند و یک چیزهایی می‌بینند مردم همه می‌گویند این خُل و دیوانه شده! بعضی‌ها را هم می‌برند دکتر و روانکاو. نه بابا [نمی‌خواهد]. تازه اینهایی که مکاشفه می‌کنند- امروز یک بزرگواری زنگ زده بود می‌گفت من یک چیزهایی می‌بینم. خب می‌بینی که می‌بینی! تازه اولش است. اینها مکاشفۀ صوری است؛ اولِ راه است. اگر می‌بینی، بیا به طرف خدا. حرکت کن. پریروز یک بزرگواری زنگ زده بود می‌گفت من امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) را دیدم که می‌گفت من با توام. گفتم خدا خیلی خیرت بدهت! خب خدا را شکر. ولی حالا شما چه کار می‌کنی؟ باید بروی. باید حرکت کنی. زحمت می‌خواهد. کار می‌خواهد. آنها لطف می‌کنند. معلوم است که لطف می‌کنند. مگر می‌شود آنها لطف نکنند. درجۀ روح یعنی درجۀ مشاهده. درجۀ دوم از رغبت، از باب الرغبه یعنی درجۀ روح؛ اینکه انسان به مشاهده برسد. و یک مقدار هم بالاتر خفی، که می‌رود وارد در مرحلۀ سوم می‌شود.

 

رگ گردن

الان مرحلۀ دوم را دارم عرض می‌کنم خدمتتان. درجۀ دوم که ارباب حال است- حالا این چه کار می‌کند؟ علامتش چیست؟ حالا من که ندارم این چیزها را، ولی اقلاً می‌توانیم بخوانیم با هم. خودش خوب است که علم پیدا کنیم. حالا نداریم. خدا می‌دهد. مگر می‌شود ندهد. شما بیا به طرف خدا، مگر می‌شود ندهد. ما فکر می‌کنیم خدا نشسته آن بالا، به بعضی‌ها می‌دهد به بعضی‌ها نمی‌دهد. اصلاً اینگونه نیست. اولاً «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد»[4]. کدام بالا؟ بالا یعنی عظمت دارد و الا نزدیک است. «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُم»[5]. مگر می‌شود جایی نباشد خدا. نمی‌‌شود. همه‌جا هست. «أَنَا الْأَوَّلُ، أَنَا الْآخِرُ ، أَنَا الظَّاهِر، أَنا الْبَاطِن»[6]. ما فکر می‌کنیم او بالا نشسته بعد می‌دهد یا نمی‌دهد. خدا «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد»؛ از رگ گردن نزدیک‌تر است به شما. رگ گردن چیست؟ الان این شهید صیاد خدایی دارد عشق می‌کند. ما حال می‌گوییم ای بابا، فلان … ولی او پرواز کرده. به به. «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ ». بعد هم در کار خدا ندادن نیست. اصلاً خدا ندادن ندارد. خدا با تمام هستی‌اش دارد لطف می‌کند؛ افاضه می‌کند. نور پخش می‌کند. علم پخش می‌کند. قدرت افاضه می‌کنیم. ما فکر می‌کنیم. خلافی از ماست.

 

شیطان و سجده به آدم

جوانی آمده بود، می‌گفت یک دختری را دوست دارد بعد آن دختر می‌گفت وضع دینی‌اش هم حالا خوب نیست. بعد این فرد که جوان مؤمن و حزب اللهی هم بود می‌گفت من الان چند سال است دارم دعا می‌کنم. هر دعایی بگویی کردم. امام رضا( علیه السلام ) رفته‌ام، کربلا رفته‌ام. اگر این درست نشود من دیگر دین را می‌گذارم کنار، اهل‌بیت( علیهم السلام ) را می‌گذارم کنار، خدا را می‌گذارم کنار! ببینید یک دختر [باعث این شده]. این هوای نَفْس چیست آخر. این شهوت چیست. عظمت خدا را ببینید. جوان‌های ما که به جای ازدواج رفتند به جبهه‌ها و شهید شدند. یادش به‌خیر سید مجید مصطفوی شانزده سالش بود. یک‌سره می‌رفت جبهه، پدرش ‌می‌رفت می‌آوردش. فرار می‌کرد می‌رفت دوباره به جبهه. عشق را دیده بود. خدا را دیده بود. زن و بچه حالا اینها یک مستحبی است، بهانه است برای اینکه انسان به خدا برسد. خانم یا آقا نمی‌تواند ازدواج کند، گیر کرده. مریض شده. تو بیا به طرف خدا آن هم خودش درست می‌شود. اگر هم نشد بهتر. خدا زکریا را مدح می‌کند می‌گوید: «سَيِّدًا وَحَصُورًا»[7]؛ سیدی بود ازدواج هم نکرد؛ حصور بود. آقا بود. سیمش وصل بود. من نمی‌گویم ازدواج نکنید ولی راهش این نیست. راهش این است که بیایید به طرف خدا، دنیا می‌آید به دنبالت. دنیا را بروی دنبالش، با صورت می‌زندت زمین. این جوان گفت چند سال است خدا حاجتم را نداده، گفتم اگر من جای خدا بودم اگر هزار سال هم می‌آمدی گریه زاری می‌کردی نمی‌دادم. آخر این سلیقه است که داری. به‌خاطر یک علاقۀ شهوانی. می‌گفت عاشقش هستم و در قلبم است. گفتم کدام قلب؟ این شهوت است. این فساد است. کدام قلب؟ خودت را داری گول می‌زنی. این شیطان نیست؟ موسی داشت می‌رفت کوه طور، شیطان او را دید، گفت موسی سلام من را به خدا برسان، بگو من دیگر آمده‌ام توبه کنم، من را قبول کن. موسی سلام شیطان را به خدا رساند که این دیگر توبه کرده و می‌گوید من غلط کردم. خدا گفت باشد من توبه‌اش را قبول می‌کنم به شرطی که برود به قبر حضرت آدم سجده کند. موسی آمد شیطان را دید بعد از سلام و علیک و احوال‌پرسی گفت خدا قبول کرده، ولی می‌گوید برو به قبر آدم سجده کن. خنده‌اش گرفت گفت من به خود آدم سجده نکردم، آن‌وقت به قبرش سجده کنم! می‌خواهم بگویم شیطان می‌خواهد از آن راهی که خودش می‌خواهد خدا را عبادت کند. این که عبادتِ خدا نمی‌شود. این می‌شود عبادت شیطان؛ نَفْس و مَن. این می‌خواهد خدا، بشود بندۀ این. خدا فرمود موسی به او بگو از آن راهی که من می‌گویم برود. اگر من خدا هستم- باید او بگوید چگونه عبادت کن. این می‌خواهد از آن طریقی که خودش- بابا جانِ من از خر شیطان بیا پایین! به آن شخص گفتم تو بدتری یا شیطان؟ ما از شیطان- البته گفتم من از تو بدتر هستم. ولی ما از شیطان بدتر هستیم. چرا؟ چون شیطان جن بود کافر شد. انسان مقامش از شیطان و جن بالاتر است. اگر انسان گول شیطان را بخورد از شیطان پست‌تر است.

 

خلقت انسان

ما فکر می‌کنیم خدا نشسته آن بالا نمی‌دهد، کارم را درست نمی‌کند. درصورتی که  خدا عاشق تو است. تو مخلوق خدا هستی. دوستت دارد. با دو دست خودش تو را آفریده. با جمال و جلالش تو را آفریده. تو مظهر اسماء و صفات خدا هستی. وقتی تو را خلق کرده گفته «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِين»[8]. آفرین به خدا که همچین خلقتی درست کرده. ببینید چقدر انسان زیباست. می‌تواند بشود مثل حاج قاسم سلیمانی. می‌تواند بشود مثل امام خمینی( رحمة الله علیه ). چه عظمتی می‌تواند پیدا کند. همۀ شما همین هستید. هر کسی می‌تواند همین بشود. چرا نمی‌شود؟ هست. داده. خدا به شما داده. خدا به ما داده. ما کفر نعمت می‌کنیم. کفر یعنی پوشاندن. می‌پوشانیم.

 

مَجهود

 دومین درجۀ رغبت، رغبتِ اهل حال است. اهل حال یعنی چه؟ اهل حال یعنی اهل مشاهده. مشاهدۀ روحی. شهود می‌کند خدا را. مکاشفۀ روحی، رغبت و عشق روحی یعنی چه؟ «وَهِيَ رَغْبَةٌ لَا تُبْقِي مِنَ الْمَجْهُودِ مَبْذُولًا»[9]؛ گاهی اوقات چنان بساط وصل به خدا جور است، مثل شب‌های قدر؛ مثل وقتی که می‌رویم کربلا؛ هرچه می‌خواهد به او می‌دهد. « لَا تُبْقِي مِنَ الْمَجْهُودِ مَبْذُولًا». می‌بیند خدا دارد جواب می‌دهد. می‌گوید لبیک. لبیک حبیبی. « لَا تُبْقِي مِنَ الْمَجْهُودِ». مجهود یعنی چه؟ این نکته چقدر زیباست. کلام عرفا خیلی زیباست. مجهود یعنی چیزی که برایش زحمت کشیده. جُهد یعنی تمام تلاش را به کار بردن. زحمت کشیده برایش. برای رسیدن به خدا زحمت کشیده. عبادت‌ها کرده. نوکری کرده. تواضع کرده. کار کرده. آن وقت به یک درجه‌ای می‌رسد که دیگر راحت می‌شود. دیگر هر چیزی را می‌بیند. دیگر فاصلۀ او با خدا از بین می‌رود.

 

زیارت رجبیه / ذکر قلبی

زیارت رجبیه را حتماً مطالعه کنید. معجزه است. زیارت رجبیه مصداق تجلی اسماء و صفات در روح و تجلی روح الله در روح عبد است. خیلی زیارت قشنگی است. من یک سفارشی می‌کنم اول به خودم بعد به شما. گاهی اوقات انسان بشیند این دعا را فقط تفکر کند. حتی لازم نیست با زبانت بگویی. به این می‌گویند ذکر قلبی. امام( رحمة الله علیه ) ذکر قلبی را گفته. در نماز جماعت که می‌ایستیم ما فقط یک نفر حمد را می‌خواند بقیه هیچ حرف نمی‌زنند؛ بعضی‌ها فکر می‌کنیم به نفع امام جماعت است. ولی به نفع مأموم است. چون امام جماعت دارد ذکر لفظی می‌گوید، ولی مأموم ذکر قلبی می‌گوید. امام( رحمة الله علیه ) فکر می‌کنم در کتاب سر الصلاه گفته: خدا می‌خواسته مأمومین و نمازگزارها حتی گفتن لفظ مانع از وصلشان به خدا نشود. فقط تجلی خدا را تماشا کنند. فقط شهود کنند خدا را. در دریا و اقیانوس هستی حق جل و علا و اسماء و صفاتش پرواز بدهند روحشان را. گاهی اوقات انسان بنشیند در این دعاها تفکر کند. ببیند که خدا چه فرموده. همین دعای مناجات الراغبین چقدر زیبا می‌گوید. من چه می‌خواهم؟ «مِنْ جَزِيلِ إِكْرامِكَ، وَجَمِيلِ إِنْعامِكَ، فِى الْقُرْبىٰ مِنْك»؛ خدایا به مقربان درگاهت چه دادی؟ به من هم همان را بده. «وَالزُّلْفىٰ لَدَيْك»؛ خدایا به آنهایی که در نزد تو- زلفی یعنی مقام زیبا- مقام زیبایی پیدا کردند چه دادی؟ به من هم همان را بده. «وَالتَّمَتُّعِ بِالنَّظَرِ إِلَيْك »؛ خدایا به من بهره‌ای بده از نظر کردن به خودت. حالا ببینید فرقش چیست؟ یک نفر برود دنبال دنیای پست. این دنیا چیست؟ امیرالمؤمنین( علیه السلام ) سر یک قبری ایستاده بودند فرمودند دنیایی که آخرش این است به چه درد می‌خورد. آخرتی که اول آن این است انسان باید بترسد. این دنیا چیست؟ من نمی‌گویم انسان ازدواج نکند. نمی‌گویم خانه و ماشین نداشته باشد. نه؛ بروید دنبال کار، إن‌شاءالله خدا اینها را هم می‌دهد. ولی مسئله این است که هدف او باشد. اینها خودش می‌آید. شما وظایفت را انجام بده. ما یک دستورالعملی داریم 24 ماده‌ای است. اولش نوشتیم انجام واجبات، ترک محرمات. خب انسان وظایفش را باید انجام بدهد، سر کار برود، کَلّ بر جامعه نباشد. بقیش درست می‌شود.

 

نفحات

 امام زین العابدین( علیه السلام ) می‌گوید: «وَالتَّمَتُّعِ بِالنَّظَرِ إِلَيْك »؛ می‌خواهم با نظر کردن به تو، از نظر کردن به تو بهره‌‌مند شوم. عشق کنم. حال کنم با نگاه کردن به تو. حالا ببینید چقدر فرق است. بعضی از علما می‌گویند خدا را اصلاً نمی‌شود دید. از امیرالمؤمنین( علیه السلام ) پرسیدند خدا را می‌بینید؟ حضرت فرمودند: «لَم أعبُد رَباً لَم اَرَه»[10]؛ اصلاً خدایی که نبینم را عبادت نمی‌کنم. برای چه عبادت کنم. البته با چشمِ دل نه، چشم ظاهری. چون خدا که جسم ندارد. حالا ببینید چقدر زیباست. «وَهَا أَنَا مُتَعَرِّضٌ لِنَفَحاتِ رَوْحِك». «فَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ چی فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيم»[11]. می‌گوید خدایا من آمده‌ام. متعرض شدم یعنی بیایید به این طرف. بنده باید برود به طرف این. چه چیزی؟ «نَفَحات». یعنی نسیم‌های زیبای روحانیت. «وَعَطْفِك»؛ و توجه مخصوص به خدا. «مُنْتَجِعٌ غَيْثَ جُودِكَ وَلُطْفِك»؛ متمسک شدم به باران بخشش و لطف تو. چقدر زیباست. «فارٌّ مِنْ سَخَطِكَ إِلى رِضاك»؛ خدایا من از سختت پناه آوردهام به رضایت. «هارِبٌ مِنْكَ إِلَيْك»؛ از دوری تو پناه آورده‌ام به قرب تو. به خود تو. «راجٍ أَحْسَنَ ما لَدَيْك»؛ امید دارم زیباترین چیزی که در نزد تو است به من بدهی. چرا ندهد. اصلاً برای همه دارد می‌ریزد. اینهایی که می‌گویند چهار سال است ما رفتیم نداده و اینها، باباجان چشمت را باز کن. مگر می‌شود خدا چیزی ندهد؟ چه زمانی شده انسان یک «یا الله» بگوید جواب نیاید. در روایت مبارکه دارد محال دستی بالا برود و صفر برگردد. محال است. نمی‌شود. اصلاً چه کسی برده بالا؟ خودش برده. خودش به شما این لطف را کرده دعا کنی. «الدُّعاءُ مُخُّ العِبادَة»[12]. همین که داری دعا می‌کنی یعنی به شما داده؛ رابطه را برقرار کرده.

 

تکیه به خدا

«مُعَوِّلٌ عَلىٰ مَواهِبِك». تکیه کردم به نمازم؟ نه بابا. نمازِ من هدیه خودت است. به هدیۀ تو تکیه کردم. من که هستم. خاک عالم بر سر من. من که هستم نماز بخوانم. مال تو است. «مُعَوِّلٌ عَلىٰ مَواهِبِك»؛ به دعایم، به گریه‌ام، به زاریم، به تلاشم، به روزه‌ام. اینها همه مال خودت است. تکیه‌ام به چیست؟ « مَواهِبِك». نه نگو نمازم، روزه‌ام، شیعه‌ام. همش مال خودش است. من خودم یک کرمی هستم. آن هم تازه بعضی‌ از کرم‌ها خوشگل هستند. ما آن را هم نداریم. هرچه هست مال اوست. «مُفْتَقِرٌ إِلىٰ رِعايَتِك»؛ خدایا هوای ما را داشته باش. مراعات حال ما را بکن. ما متأسفانه فکر می‌کنیم که خدا اگر سختی داد حواسش به ما نیست. نه بابا، آن سختی بهترین نعمت است. بهترین هدیه است. می‌خواهد آدمت کند. «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»[13]. ببینید چقدر زیبا می‌گوید. «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ»[14]؛ حالا که سختی راحتت می‌کند، بلندشو زمانی که شب رفتی خانه، خسته، می‌خواهی بروی در رختخواب، حال چیزی را نداری، برو زیر آسمان یک سلامی بده به ابی‌عبدالله( علیه السلام ). به سختی برو. بکش خودت را زیر آسمان. یک سلامی بده به ابی‌عبدلله( علیه السلام ). یک سجده‌ای بکن. حالا هرچه می‌توانی. نماز، قرآن، ذکر، زیارت، هرچه می‌توانی. مسئله وصل است. چرا؟ چون می‌گوید این سختی مبدل به آسانی می‌شود. اینجا خدا به تو حال می‌دهد. نترس. حالا که در سختی یک چیزهایی به انسان می‌دهند- دیدید که انسان در شب قدر چه کیفی می‌کند همۀ مؤمنین و مؤمنات. چون یک روز روزه گرفته، بعد شب بیدار است. سختی کشیده. حال می‌کند.

 

اذکار وجود / سختی

هر قسمتی از وجود ما یک ذکری دارد. ذکر نَفْس سختی است. همین که خودت را به سختی می‌اندازی بدان آن ذکرت است. لذا خودت را عادت بده به کارهای سخت. یکی از صفات راغبین این است که اصلاً از سختی نمی‌ترسند. عاشق سختی هستند. من هیچ‌کس را ندیدم مثل حضرت صدیقه( سلام الله علیها ). رفت پشت در. در را آتش زدند. بعد نانجیب در حالی که خانم داشت می‌سوخت زد روی در خانم افتاد زمین. سیصد تا حرام‌زاه از روی- که می گوید له شد بدن. ولی باز خودش را کشید بیرون. آمد جلو. ببینید چگونه می‌رود دنبال سختی. ببینید چه عاشق سختی است. باز با لگد آن نانجیب زد. باز خانم وقتی به هوش آمد دوباره بلند شد رفت دنبال حضرت علی( علیه السلام ). چه عظمتی. چه عشقی. « لَا تُبْقِي مِنَ الْمَجْهُودِ مَبْذُولًا». همیشه همینطور است. خدا ندادن در کارش نیست. منتها ارباب مشاهده می‌بینند. می‌‌بینند که خدا دارد می‌دهد. اگر خوردند زمین می‌بینند که این به نفعشان است. راحت می‌شوند. می‌گویند به به چه خوب مریضی است. الحمدلله. چه خوب تیری خورد به پایم. الحمدلله. حال می‌کنند. و الا برای همه هست. خدا برای همه خیر می‌خواهد. دور، نزدیک، کافر، مؤمن. منتها ما خودمان را دور می‌کنیم.

 

توسل

اما امشب توسلمان به حضرت قمر منیر بنی هاشم حضرت اباالفضل العباس( علیه السلام ) است. إن‌شاءالله این توسل ما به برسد به روح شهید صیاد خدایی. برسد به روح شهید حاج قاسم سلیمانی؛ ابو مهدی المهندس؛ امام و دو فرزندش. خدا به ما چه نعمت‌هایی داده. چه گنج‌هایی هستند این شهدا. ما قدر این شهدا را نمی‌دانیم. چه گنج‌هایی هستند اینها. امثال آقای حق‌شناس می‌شناختند اینها چه مقامات عرفانی طی کردند. ما قدرشان را نمی‌دانیم. برسد به روح شهدای سوم خرداد که خونین شهر و خرمشهر را آزاد کردند. چه حقی دارند به گردن ما. آفرین به این شهدا. حضرت اباالفضل( علیه السلام ) متولد شد. خانم ام البنین( سلام الله علیها )خب این بچه خیلی زیبا بود. برای همین به او می‌گفتند قمربنی‌هاشم. اتفاقاً در روایت دارد با افراد زیبا دوست شوید. خدا بی‌جهت زیبا نیافریده. بالاخره کسی را که زیبایی به او داده لابد یک لطف مخصوصی به او شده. قمربنی‌هاشم در بین بنی‌هاشم به او می‌گفتند قمر. مادرش هم وقتی که امیرالمؤمنین( علیه السلام ) آمده بود خواستگاری‌اش در خواب دید که از آسمان ماه آمد در دامنش. ماه و سه تا ستاره آمدند به دامنش. عجب چیزی است این قمر‌بنی‌هاشم. یادش بخیر خدا قسمتمان کند همه با هم إن‌شاءالله اربعین برویم کربلا. حرم حضرت اباالفضل( علیه السلام ). چه لطیف. چه زیبا. آقا یک عنایتی کند امشب مجلس ما را هم مزیّن کند به پا قدمشان. اتفاقاً روضۀ حضرت اباالفضل( علیه السلام ) این خصوصیت را دارد. به آن عالِم فرمود در حج من چگونه ببینمت؟ گفت بگرد هرجا روضۀ عمو جانم اباالفضل العباس( علیه السلام ) است ما می‌آییم. آقا جان بیا یک لطفی کن امشب پا بگذار روی چشم ما. چیزی هم نمی‌خواهیم از شما. این دنیا به درد نمی‌خورد آقا. این نَفْس ما را رام کن. دلمان را خدایی کن. ما را عوض کن. دلمان را خدایی کن. یا اباالفضل العباس با آن دست‌های بریده‌ات. آخر در محشر همه دارند فرار می‌کنند پیغمبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) حضرت زهرا( سلام الله علیها ) را می‌‌بیند می‌فرماید دخترم برای شفاعت امتم چه آوردی؟ خانم دو تا دست بریدۀ اباالفضل العباس( علیه السلام ) را نشان می‌دهد می‌گوید بابا جان «کَفانا الیَدانِ المَقطُوعَتان»[15]؛ بابا جان این دو دست بریده برای همۀ امت بس است. واقعاً هم آقا معجزه می‌کند. حضرت اباالفضل العباس( علیه السلام )  چیز عجیبی است. قنداقه را آوردند خدمت امیرالمؤمنین( علیه السلام ) همین که دید- چون ولی خداست؛ آینده را می‌بیند، گذشته را می‌بیند. همه چیز برایش مشخص است. تا دید، شروع به گریه کرد. دست‌ها را می‌بوسید. چشم‌های اباالفضل( علیه السلام ) را می‌بوسید. فرق سر و پیشانی‌اش را می‌بوسید. خانم ام البنین گفت: آقا جان مگر این بچۀ من عیبی دارد؟ چرا گریه می‌کنید؟ آقا فرمودند: نه، هیچ عیبی ندارد ولی یک روزی می‌آید . . . آريال

 

منابع

[1]. منازل السائرین

[2]. شعر موسی و شبان از مولوی

[3]. مناجات الراغبین

[4]. سورۀ ق، بخشی از  آیۀ 16

[5]سورۀ حدید، بخشی از آیۀ 4

[6]. جامع الاسرار، ص 382، 383

[7]. سورۀ آل عمران، بخشی از آیۀ 39

[8]. سورۀ مؤمنون، بخشی از آیۀ 14

[9]. منازل السائرین

[10]. اصول کافی، ج 1، ص 245

امیرالمؤمنینg در جواب آن شخص كه از آن حضرت پرسيد: «هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ؟»؛ (آيا پروردگارت را ديده اى؟) فرمودند: «ما كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّا لَمْ أَرَهُ.» من كسى نيستم كه پروردگارِ نديده را بپرستم.

[11]. سورۀ واقعه، آیات 88 و 89

[12]. بحار الانوار،  ج ۹۰، ص ۳۰۰

[13]. سورۀ شرح، آیۀ 5

[14]. سورۀ شرح، آیۀ 7

[15]. کَفانا لِاَجلِ هذا المَقامِ الیَدانِ المَقطُوعَتانِ مِن اِبنِی العَبّاسُ

دو دست بریده پسرم عباس، برای ما در مورد مقام شفاعت کافی است

سوگنامۀ آل محمد( صلی الله علیه و آله و سلم )، ص 231

 

نوشتهٔ پیشین
درس اخلاق چهارشنبه 1401/02/28
نوشتهٔ بعدی
درس اخلاق چهارشنبه 1401/03/18

پست های مرتبط

نتیجه‌ای پیدا نشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید