درس اخلاق چهارشنبه 1401/02/21

امید به بخشش

بحث ما در مورد رجاء بود و عرض شد تمام خیرات در تمام ابواب اخلاقی در رجاء هست، مخصوصاً در رجاء. در روایت دارد هرچه خیرات در عالم هست از ظن خوب به خداوند است. در روایت دارد بعضی‌ها هزار سال در جهنم می‌سوزند؛ بعد به دلشان می‌افتد خدا را صدا کنند. می‌گویند «یا حَنّانُ یا مَنّان». حَنّان یعنی کسی که خیلی مهربان است. تا این ذکر را می‌گویند خداوند به جبرائیل دستور می‌دهد می‌گوید: این را بیاورید پیش من. می‌برندش در محضر خدای تبارک‌و‌تعالی. حضرت حق جل‌وعلا می‌پرسد جهنم چطور جایگاهی بود؟ می‌گوید خدایا خیلی سخت. واقعاً یک قطره عذاب جهنم تمام دنیا را می‌سوزاند. ما نمی‌فهمیم که این عذاب چیست. خدایا خودت کمکمان کن. خداوند إن‌شاءالله به حق امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) توفیق دهد حق الناس و حق الله را در همین مجلس از همۀ ما ببخشند و مورد مغفرت قرارمان دهند و تا قیام قیامت هیچ حق الناس و حق اللهی به گردن ما نماند مخصوصاً در هنگام مرگ و در آخرت. صلوات. [آن شخص] گفت خدایا خیلی بد بود؛ سخت گذشت. هزار سال در جهنم. بعد خداوند فرمود جبرائیل ببریدش جهنم. ببینید خب خدا تو را از جهنم بیرون آورده، شکری، تشکری، حمدی انجام بده. هیچی! همین [فقط] می‌گوید بد جایگاهی بود. خداوند می‌گوید او را ببریدش جهنم؛ این آدم‌بشو نیست! می‌برندش به طرف جهنم؛ بر می‌گردد یک نگاهی می‌کند. خدا می‌فرماید: چرا نگاه کردی؟ می‌گوید خدایا من امید داشتم. کسی که من را از جهنم در آورده و این همه رحمت و محبت دارد، دیگر برنگرداندم؛ امیدم به این بود. خدای متعال می‌گوید جبرائیل برش گردانید و ببخشیدش؛ بیامرزیدش؛ طلب مغفرت کنید برایش. رجاء انسان را از جهنم هزار ساله نجات می‌دهد. این رجاء چیست؛ چه نعمتی است.

 

بذر ایمان

 یک بار هست که انسان برای آن چیزی که توقع و امید دارد هیچ کاری انجام نمی‌دهد. به این می‌گویند حماقت. به این رجاء نمی‌گویند. یعنی مثلاً زمینی را که می‌خواهد بکارد باید پاکسازی‌اش کند؛ علف‌های هرزش را بگیرد؛ شخم بزند؛ چیزهایی که برای بذر ضرر دارد را از بین ببرد. این کار را نمی‌کند. بعد باید بذر بکارد، نمی‌کارد. باید به بذر آب بدهد، در معرض آفتاب قرار دهد، کود به آن بدهد؛ نمی‌دهد. صاحب معراج‌السعاده می‌گوید قلب ما مثل آن زمین است. بعضی‌ها هستند این زمین را از آن علف‌های هرز و اعمال بد و محرمات پاک نمی‌کنند. نگاه به نامحرم [دارند]. یا اباالفضل العباس. سخن شبه‌ناک، سخن حرام [دارند]. شنیدن شبه‌ناک، شنیدن حرام [دارند]. دل و زبانشان را پاک نمی‌کنند. بذر نمی‌کارند. مرحوم ملا احمد نراقی می‌گوید آن بذر، بذر ایمان است. در اصول عقاید خوب کار نمی‌کنند. پُر است از شُبهه. خدا را قبول دارد ولی با شبهه؛ نمی‌رود درستش کند.

 

تلاوت قرآن و حدیث کساء

این افرادی که می‌آیند سؤال می‌کنند، حقیر موقع حدیث کساء یا قرآن، خیلی  زجر می‌کشم که صحبت می‌کنند. خب بابا جان آخر دارد حدیث کساء می‌خواند؛ دارد قرآن می‌خواند. بالاخره ‌بی‌ادبی به آن است. بگذار مجلس تمام بشود. خیلی سخت است. ما چگونه بی‌ادبی می‌کنیم به قرآن؛ بی‌ادبی می‌کنیم به کلام اهل‌بیت( علیهم السلام ). برادرانی که [موقع خواندن قرآن و دعا] می‌آیند، تمام جان من نصفه می‌شود. موقع حدیث کساء نیایید. اگر سؤال دارید بعد از مجلس بیایید. من که می‌نشینم. تا ساعت یک هم شده می‌نشینم که سؤالاتان را جواب بدهم. شب‌های دیگر هم اگر خدا توفیق بدهد و زنده باشم معمولاً هستم. حالا نمی‌توانم قسم حضرت عباس بخورم ولی معمولاً هستم. سؤالات را تا یک نصف شب هم که شده می‌نشینم جواب می‌دهم. ولی موقع قرآن خواندن چگونه جرأت می‌کنید؟! دارد کلام خدا را می‌خواند. در روایت دارد چهل نفر بنشینند حدیث کساء گوش بدهند هر حاجتی داشته باشند مستجاب می‌شود. در خود حدیث نوشته همۀ ملائکه پایین می‌آیند. حالا این افراد چگونه دلشان می‌آید [موقع خواندن دعا بیایند]. می‌خواهم بگویم راه سخت است. وقتی خداوند دستور می‌دهد «وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا»[1]. چگونه دستور خدا را زیر پا می‌گذاریم.

 

قرآن صاعد و نازل

حدیث کساء و روایات هم خودش قرآن است. ما یک قرآن نازل داریم، یک قرآن صاعد. این قرآن کریم، قرآن نازل است. روایات اهل‌بیت( علیهم السلام ) که همۀ آنها روایت پیغمبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) است. روایت داریم که چهارده معصوم( علیهم السلام ) هیچ حرفی نمی‌زنند مگر از حضرت محمد‌بن‌عبدلله( صلی الله علیه و آله و سلم ) و رسول الله( صلی الله علیه و آله و سلم ) هم از خدا. این آیۀ قرآن است: «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ»[2]. تمامش وحی است. پیغمبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) یک کلمه از خودش ندارد. ما هم اگر درست بشویم از اهل‌بیت( علیهم السلام ) کلام را می‌شنویم؛ از خدا کلام را می‌شنویم. از خدا می‌گیریم و برای مردم بیان می‌کنیم. ولی دلمان را باید درست کنیم. راهمان را باید درست کنیم.  به هر صورت این دل را باید پاک کرد؛ از نافرمانی و از معصیت. طرف می‌گوید من مثلاً فلان مشکل را دارم. خب شما الان همین مشکل را که بیان می‌کنی داری دستور خدا را زیر پا می‌گذاری. نباید مشکل داشته باشی؟ خب معلوم است باید مشکل داشته باشی. اصلاً اگر مشکل نداشته باشیم تعجب است. با این اعمالمان اگر مشکل نداشته باشیم تعجب است. همه‌اش هم از خودمان است. تمامش از خودمان است. «چون نیک نظر کرد و پر خویش در آن دید /  گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست»[3]. لذا به نظر حقیر حتماً برادرها سؤال‌هایشان را- نه اینکه مسئله این باشد بلکه در همه‌چیز مطیع محض بشویم إن‌شاءالله. اول به خودم می‌گویم. از همه وضعم خراب‌تر است. اول به خودم بعد به سروران عزیزم می‌گویم که خودمان را درست کنیم. معصیت نداشته باشیم. نهایتا باید چه کار کرد؟ باید دل را پاک کرد. اول ترک محرمات، ترک مکروهات، بعد بذر ایمان.

 

توحید و معرفت و علم

 بذر ایمان یعنی اصول عقایدمان را درست کنیم. بابا جان شما آمده‌ای مشکلاتت را بگویی، اول بنشین سخنرانی را گوش کن. باید معرفتت درست شود. اول بنشین توحیدت را درست کن، معرفت به اهل‌بیت( علیهم السلام ) را درست کن. ایمان بذر است. این بذر را باید در قلب بکاریم. تثبیت کنی در قلبت. معرفت را باید تثبیت کنی. این خیلی مهم است. ولی ما فراری هستیم. از سخنرانی فراری هستیم. از علم فراری هستیم. از معرفت فراری هستیم. چرا فراری هستیم؟ به‌خاطر اینکه قسمت اول را نداریم. یعنی علف هرزها، مجالس معصیت، نگاه معصیت، سخن معصیت، گوش و شنیدار معصیت، لقمۀ حرام، لقمۀ شبه‌ناک، تا آخر. اینها را باید درست کنیم تا خدا به ما لیاقت بدهد بتوانیم بنشینیم در مجلس علم و با مجلس علم عشق کنیم. لذت ببریم از مجلس علم. باید انسان یک جایی برسد که تمام زندگی‌اش را بگذارد برای علم. خضر استاد حضرت موسی به موسی می‌گوید تمام زندگی‌ات را بگذار برای علم. تمام هستی‌ات را بگذار برای علم. اینها اسماء و صفات خداست. علم جزء اقانیم ثلاثه است. خدای متعال سه تا اسم اساسی و ریشه‌ای دارد که یکی از آنها علم است. یکی قدرت است. یکی حیات است. این سه‌تا ریشه است. تمام اسماء و صفات خدا در این سه اسم است. خودش اسم اعظم است. علم اسم اعظم است. اگر علم به تمامه بیاید محال است گمراه بشوی.

 

جهالت، حماقت، تمنا

وجود مقدس پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: ریشۀ تمام مشکلات بشر جهالت است. هم جهل و هم جهالت. اصلاً جهالت هم به‌خاطر عدم علم است. چون انسان اگر علم داشته باشد عقلش درست می‌شود. عقلش که درست بشود دیگر حماقت نمی‌کند؛ دیگر جهالت نخواهد داشت. لذا انسان باید بذر ایمان را در قلبش بکارد. بعد باید آبیاری کند. با چه چیزی آبیاری کند؟ با طاعت؛ با عبادت؛ با عبادات باید آبیاری‌اش کند. نماز شب می‌خواهد. انجام واجبات و ترک محرمات می‌خواهد. خمس و زکات و حج و جهاد و … می‌خواهد. بدون اینها نمی‌شود. صداقت می‌خواهد. از همه بالاتر. امانتداری می‌خواهد. از همه بالاتر. اینها طاعت است. باید با طاعت آبیاری شود. اگر هیچ کدام از اینها را انجام ندهید بعد امید داشته باشیم که خدا ما را می‌بخشد، این می‌شود حماقت. اما اگر بعضی‌هایشان را انجام دهید، بعضی‌هایشان را انجام ندهید این می‌شود تمنا. نصف اسبابش را به جا بیاوری، نصف اسباب را به‌جا نیاوری. آرزو، تمنا. اگر همۀ اسبابش را به‌جا بیاوری می‌شود رجاء. قوی‌تر هم بشود می‌شود یقین. این چقدر خوب است که انسان تمام اسباب رجاء را به‌جا بیاورد، بعد امید داشته باشد.

 

محبت به مادر / یاد حضرت صاحب( عجل الله تعالی فرجه الشریف )

عرض شد که رجاء بالاترین مصداقش «أفضَلُ الأعمال» است. در «أفضَلُ الأعمال» بالاترین مصداقش انتظار فرج است. انتظار فرج یک آدابی داشت. رسیده بودیم به سومی. یعنی گریه کردن و غمگین بودن در فراق خدا و فراق امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ). لذا امام صادق( علیه السلام ) را دیدند انقدر گریه می‌کرد که زمین از گریه‌های حضرت خیس شده بود؛ از دوری امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ). اما این سومی بود. چهارمین ادب طواف و حج و اعمال خودمان، اعمال مستحبی را به نیابت از امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بخوانیم. ثواب واجبات را برای امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بفرستیم. روایت دارد که تمام اعمالتان را چه واجب و چه مستحب ثوابش را برای آقا بفرستید. برای چهارده معصوم( علیهم السلام ) بفرستید. که البته در روایت مبارکه دارد راوی سؤال کرد آقا برای حضرت زهرا( سلام الله علیها ) هم می‌توانیم نیابت کنیم؟ مثلاً حج داریم انجام می‌دهیم. حضرت فرمودند: آن ثوابش از همه بالاتر است. دلیلش چیست؟ دلیلش این است که، پرسیدند آقا به چه کسی از همه بیشتر محبت کنیم؟ سه مرتبه فرمودند: به مادر. محبت به مادر از همه مهمتر است. لذا پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) اول که از سفر بر می‌گشت می‌رفت دیدن حضرت زهرا( سلام الله علیها ). آخرین جایی که خداحافظی می‌کرد موقع رفتن به سفر، می‌رفت به دیدن حضرت زهرا( سلام الله علیها ). چه معجزه‌ای است. خم می‌شد دست حضرت را می‌بوسید. در روایت دارد وقتی که حضرت زهرا( سلام الله علیها ) می‌آمد داخل «قامَ إلَیها»[4]؛ پیغمبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) صبر نمی‌کرد تا حضرت زهرا( سلام الله علیها ) بیاید، می‌رفت به طرف حضرت زهرا( سلام الله علیها ). می‌رفت به استقبالش، دستش را می‌گرفت می‌بوسید. چه عظمتی داشته این خانم و دارد. پروردگارا به ما ادب یاد بده. ما ادب نداریم. در مقابل دخترمان ادب نداریم. ممکن است حالا بگوییم که او پیغمبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) بوده و او هم حضرت زهرا( سلام الله علیها ) بوده. خب بالاخره دین را آورده‌اند برای ما. آنها که خودشان خوب بودند. دین را آوردند به ما یاد بدهند. پیغمبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) می‌خواسته به ما یاد بدهد، خودش که وجه تام خداست و نیاز به عمل ندارد. تازه خودش هم می‌گوید «اَلَمْ اَكُنْ‌ عَبْداً‌ شَكُوراً؟»[5]؛ آیا عبد شکور نباشم؟ یعنی ما هم نیاز داریم. خود اهل‌بیت( علیهم السلام ) هم نیاز دارند به عمل. می‌فرماید طواف و حج و اعمال مستحب‌مان را به نیابت از امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بخوانیم. دلیلش این است که ما هرچه داریم مال آقا است. خیلی بی‌معرفتی و بی‌انصافی است اگر در اعمالمان یاد آقا نباشیم.

 

مناجات با خدا

اما دستورالعمل پنجم یعنی پنجمین آدابی که در مقابل خدا، در مقابل امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) باید انجام بدهیم. چون امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) خلیفۀ خداست. ما باید در زندگی‌مان با خدا مناجات داشته باشیم. امام صادق( علیه السلام ) می‌فرمایند: یک قسمت از زندگی‌تان را در شبانه روز حتماً بگذارید برای نجوا و مناجات با خدا. مخصوصاً در دل شب. خدا رحمت کند استاد بزرگوار ما آیت الله مجتهدی( رحمة الله علیه ) می‌گفت: قرآن خواندن در دل شب خیلی خوب است. خوش به حالش. می‌فرماید همانطور که مناجات با خدا لازم است، انسان باید با امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) رابطه داشته باشد. باید استغاثه و توسل کنیم به امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ). چرا می‌گویند «الدُّعاءُ مُخُّ العِبادَة»[6]؟ دلیلش همان آیۀ قرآن است. «قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ »[7]؛ اگر دعای شما نباشد اصلاً ارزشی پیش خدا ندارید. میزان ارزش هر کسی به اندازۀ ارتباطش با خدا و امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) است. لذا در روایت مبارکه دارد، به والله، قسم می‌خورد حضرت که به خدا قسم تا عبادت نباشد، تا نماز نباشد، تا روزه نباشد، تا این دعاها، این گریه زاری‌ها نباشد انسان نمی‌رسد. راه دارد. خدای تبارک‌وتعالی راهش طاعت می‌خواهد. «نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود / مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد»[8]. بالاخره زحمت می‌خواهد. «قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ ». اگر دعا نباشد اصلاً ارزشی ندارد.

ارتباط با امام زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف )

امام( رحمة الله علیه ) می‌گوید از بین چهارده معصوم( علیهم السلام ) سه تایشان از همه بیشتر جواب می‌دهند. راست هم می‌گوید. حرف حقی است. سه تایشان از همه بیشتر جواب می‌دهند. یکی حضرت محمد بن عبدالله( صلی الله علیه و آله و سلم ). دوم امیرالمؤمنین( علیه السلام ). سوم حجت بن الحسن المهدی( عجل الله تعالی فرجه الشریف ). امام( رحمة الله علیه ) می‌فرماید در بین تمام عبادتتان یکی از این سه تا را نایب بگیرید. مثلاً موقع نماز می‌گوید «اَللَّهُمَّ اِنّی اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِمُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَ اُقَدِّمُهُمْ بَیْنَ یَدَیْ صَلَواتی». مثلاً بگو من حضرت زهرا( سلام الله علیها ) را نایب قرار می‌دهم. امام( رحمة الله علیه ) می‌فرماید پیغمبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) یا امیرالمؤمنین( علیه السلام ) یا امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ). اینها از همه بیشتر جواب می‌دهند. مخصوصاً از همه بیشتر ارتباط انسان باید با امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) باشد. چون امامِ حَیّ است. حتی اگر نظر من را بپرسید عباداتتان را با امیرالمؤمنین( علیه السلام ) شروع کنید. چون تمام عرفا هرچه دارند می‌رسند به حضرت علی( علیه السلام ). بعد با زیارت امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) شروع کنید. حالا زیارت امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) یکی از بهترین البته هرکدام باشد فرقی نمی‌کند ولی یکی از بهترین آنها آل یاسین است. معجزه است آل یاسین. ولی عباداتتان را اول با نادعلی بعدش هم با زیارت امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) شروع کنید. امام( رحمة الله علیه ) می‌فرماید یکی از این سه نور پاک؛ حقیر عرض می‌کنم بالاخص امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ). ایشان را نایب بگیرید. البته این منافات ندارد. از همه بیشتر محبتتان باید به مادر باشد. یعنی همۀ اینها را ثوابش را بفرستید برای مادر. ولی آنکه خلیفه می‌گیرید، نائب می‌گیرید به نیابتش، بیشتر از همه آنکه می‌فرستیدش جلو این سه نور پاک و مقدس باشند. لذا توسل و استغاثه به امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) خیلی مهم است.

دعای معرفت

ادب ششم این است؛ موقعی که اسم ایشان برده می‌شود مخصوصاً آن اسم مقدسی که می‌دانید، بلند شوند و دست بگذارند روی سر سه مرتبه بگویید «اللّهُمَّ عَجِّل فَرَجَه وَ سَهِّل مَخرَجَه». این مستحب است. امام رضا( علیه السلام ) همین کار را می‌کرد. امام رضا( علیه السلام ) هر وقت اسم آقا می‌آمد بلند می‌شد، دستش را می‌گذاشت روی سر، سه مرتبه این ذکر را می‌گفت: «اللّهُمَّ عَجِّل فَرَجَه وَ سَهِّل مَخرَجَه». ادب هفتم این دعاست که مداومت به آن آثار عجیبی دارد. این دعا واقعاً معجزه است که « اللّٰهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَك»؛ دعای معرفت. یکی از مهم‌ترین آداب ارتباط امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) این دعاست. «اللّٰهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَكَ . اللّٰهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ . اللّٰهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي». بهترین کار این است. آداب ارتباط با امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) زیاد است. بنده الان اینجا هفت تای آن را عرض کردم. بهترین کار این است که حتماً کتاب مکیال المکارم آیت الله موسوی اصفهانی را داشته باشید و إن‌شاءالله خودتان به امید خدا این کتاب مبارک را بخوانید و آداب بیشتر را داشته باشید. اینها مال درجۀ دوم بود.

ارباب قلوب

درجۀ سوم از رجاء «رَجاءُ أربابِ القُلوب» است. ارباب قلوب. ما در رسیدن به خدا یک حجاب‌هایی بین ما و خدا هست. اول نَفْس که بدترین و سخت‌ترین حجاب است. بیشتر ما گرفتار این هستیم. در حجاب نَفْس بیشترین ذکر ما باید استغفار باشد. البته نَفْس خودش یک مراتبی دارد که ما حالا کار نداریم به آنها. دومین مرتبه مرتبۀ قلب است. که یک مرتبه بالاتر از نَفْس است. خیلی مرتبۀ خوبی است. در مرتبۀ قلب انسان با خدا ارتباط مستقیم پیدا می‌کند. خیلی خوب است. در مرتبۀ قلب انسان موفق می‌شود صفات فضیلت را کسب کند و صفات رذیله را ترک کند. این خیلی مرتبۀ خوبی است. حالا این رجائی که داریم می‌خوانیم در مرتبۀ سوم می‌گوید «رَجاءُ أربابِ القُلوب»؛ رجاء کسانی که نَفْسشان را کشته‌اند. خیلی خوب است. خیلی توفیق است که انسان توفیق داشته باشد که نَفْس را مطیع خودش کند. کشتنِ نَفْس یعنی مطیع خودش کرده باشد. «شیطانی أسلَمَ بِیَدَی»؛ شیطانِ من به دو دست من تسلیم شده؛ در مقابل دو دست من تسلیم شده. حالا این رجاءِ ارباب قلوب چیست؟ «وَ هُوَ رجاءُ لِقاءِ الحَق عَزَّ وَ جَل»؛ آن رجاء و امیدی است که می‌خواهند خدا را ملاقات کنند. این برای کسی است که تمام تعلقات دنیایی را بریده. البته یک نکته خیلی مهم است که حتی صاحبان نَفْس هم یک حالاتی در قلبشان ایجاد می‌شود و وصل می‌شوند به خدا. لذا این برای ما هم خوب است. یعنی حتی منی که اسیر نَفْس و اسیر شیطان هستم، گاهی اوقات خدا لطف می‌کند شیطان رهایم می‌کند، به نَفْسم غلبه می‌کنم. همانجا باید حواسم را جمع کنم. مخصوصاً این حالت در جماعت‌ها پیدا می‌شود؛ نماز جمعه، نماز جماعت، درس جماعت، هیئت جماعت. در جماعت‌ها از همه بهتر است. بعد هم در دل شب. در زیارتگاه‌ها.

تعلق

پس می‌فرماید «رَجاءُ أربابِ القُلوب» چیست؟ « رجاءُ لِقاءِ الحَق ». اصلاً به بهشت کاری ندارد؛ به جهنم کاری ندارد. الان افرادی که گرفتاری دارند، همۀ گرفتاری‌شان یا شغلشان است یا خانه‌شان است یا کارشان است. در صورتی که «آن کس که تو را شناخت جان را چه کند / فرزند و عیال و خانمان را چه کند / دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی / دیوانۀ تو هر دو جهان را چه کند»[9]. کسی که مست مِی حق جل‌ّوعَلا و دیدار خدا می‌شود به این چیزها، نه اینکه نرود دنبالش، از باب وظیفه می‌رود، نه از باب نیاز و نه از باب تعلق. امیرالمؤمنین( علیه السلام ) هم خانه داشتند. پیغمبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) هم خانه داشتند. امام باقر( علیه السلام ) خانۀ وسیع داشتند؛ باغ وسیع داشتند. آنهایی که  مدینه رفتند، دیدند. امام صادق( علیه السلام ) باغ داشتند. چه اشکالی دارد؟ خیلی هم خوب است. اما تعلق دیگر ندارد. کار می‌کند، اما تعلق ندارد. هدف خداست. ازدواج خوب است اما هدف نیست. چقدر از جوان‌های ما الان در ازدواج مانده‌اند؛ چرا؟ چون ازدواج هدفشان شده. این اشتباه است. ازدواج هدف نیست. کار هدف نیست. چرا، اگر ازدواج آمد، پیش آمد به موقعش انسان باید ازدواج کند؛ ولی هدف نباید باشد. هدف باید خدا باشد.

فرق شوق و اشتیاق

حالا این رجاء چه ثمره‌ای دارد؟ «الباعِثُ عَلَی الإشتیاق»؛ باعث اشتیاق می‌شود. ما یک شوق داریم، یک اشتیاق. فرق شوق و اشتیاق چیست؟ خیلی مهم است. شوق برای آن کسانی است که فقط وقتی از خدا دور می‌شوند، علاقه پیدا می‌کنند خدا را ببینند. این را می‌گویند شوق. شوق ضعیف است. ولی اشتیاق کامل‌ترین مرتبۀ شوق است. دوست دارد خدا را با تمام اسماء و صفاتش ببیند. ماه مبارک چقدر زیبا بود. طرف عبادت می‌کند، در روز سختی می‌کشد، گرسنگی می‌کشد، شب عبادت می‌کند، بعد سحر عبادت می‌کند، بعد آخرش دعای سحر را می‌خواند. می‌گوید: خدایا من علمت را می‌خواهم، خدایا من اسماء و آیاتت را می‌خواهم، مشیتت را ‌می‌خواهم، قدرتت را می‌خواهم، همۀ اسماء و صفاتت را می‌خواهم. همین‌طوری می‌رود تا آخر. این را می‌گویند اشتیاق. فرق اشتیاق با شوق این است. شوق فقط وقتی که دور می‌شود از خدا سختش می‌شود؛ گریه‌اش می‌گیرد؛ [می‌گوید] خدایا چه کار کنم؟ از تو دور شدم. این خوب است، ولی بهتر از این، اشتیاق است. می‌گوید «إشتیاق شِدَّهُ الشَّعَف بِزیادَهِ القُرب»؛ با تمام وجودش شوق پیدا کند به اینکه به خدا نزدیک بشود. «لأنَّهُ یَشتاقُ الِلقاءَ وَالشُّهودَ بِجَمیعِ التَّجَلّیاتِ الغَیرِالمُتَناهِیه»؛ یعنی دوست دارد با تمام تجلیاتش به خدا دست پیدا کند.

اسمِ لطیف

 برنامۀ، زندگی پس از زندگی خیلی برنامۀ خوبی بود. به نظر من حتماً نگاه کنید. همین الان هم که نیست باز خوب است که انسان نگاه کند. بعضی از این افرادی که آن دنیا رفته بودند، طوری می‌شد که از تمام افراد دیگر، خدا را می‌دیدند. حتی نسبت به خود آن اشخاصی که کنارشان بودند احاطه پیدا می‌کردند. چقدر زیباست. الان ببینید امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُم»[10]؛ به تمام عالم احاطه دارد. اینهایی هم که می‌رفتند آن دنیا، مثلاً فکر پرستار را می‌خواندند، فکر دکتر را می‌خواندند، فکر پدر و مادرشان را می‌خواندند. در وجود پدر و مادرشان می‌رفتند. انسان لطیف می‌شود. این لطیف خیلی اسم خوبی است. عرفا تماماً اسمِ لطیف را بالاخره باید یک روزی به آن برسند. خیلی اسم خوبی است. اینها وقتی که مثلاً تصادف می‌کند یا سرطان می‌گیرد یا بیماری قلبی می‌گیرد یا خون از او می‌رود، یا شهیدش می‌کنند این روحش لطیف می‌شود. خون می‌رود، روحش لطیف می‌شود. برای همین کم‌کم آن طرف را می‌‌بیند. لطیف که می‌شود می‌رود بالا؛ می‌رود در عالم اسماء و صفات. خب حالا ما می‌توانیم در همین دنیا [به آن برسیم].

اذکار

 عدد لطیف چند است؟ یا لطیف صد و چهل است. این عدد یا لطیف را اگر داشته باشید خیلی خوب است. بعضی‌ها می‌گویند این حروف ابجد و ابتثی و ابجد کبیر و وسیط و صغیر و اینها از کجا آمده‌؟ اینها همه روایت دارد. علمای ما که الکی نمی‌گویند. روایت دارد از وجود مقدس امیرالمؤمنین( علیه السلام ) هر اسمی را بعد از هر نمازی ده مرتبه بگویی به حقیقتش می‌رسی. لازم هم نیست صد و چهل بار بگویی. یا به عدد صد و ده بگو؛ به عدد علی. یا به عدد یا علی بگو؛ یعنی صد و بیست و یک. مشیت مطلقه. یا به اعداد دیگر. یک عددی را قرار بگذار، یا لطیف را داشته باش. روحت باید لطیف بشود تا بتوانی پرواز کنی. یکی از ذکرهایی که روحتان را لطیف می‌کند همین ذکر یونسیه است. که چهارصد بار آنهایی که می‌گویند روحشان لطیف می‌شود. یکی دیگر از ذکرهایی که روحتان را لطیف می‌کند، بهترینش شاید همین باشد: سُوَر مسبحات خمسه یا سته یا سبعه یا ثمانیه. بعضی‌ها می‌گویند هشت تا است. بعضی‌ها می‌گویند هفت تا است. بعضی‌ها می‌گویند شش تا است. بعضی‌ها می‌گویند پنج تا است. ولی همان پنج تا کافی است. چون روایت داریم از امام باقر( علیه السلام ) پنج تا است. همان پنج تا کافی است، مسبحات خمسه.

مسبحات خمسه

مسبحات خمسه را اگر هر شب بخوانید اولاً یک خاصیتی که دارد این است که امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) را نَمیرید تا ببینید. این خیلی مهم است. اصلاً چرا امام‌زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) را می‌بینید؟ چون لطیف می‌کند روحتان را؛ مثل بهار می‌شود. روحتان مثل بهار می‌شود. این مسبحات سته روح را مثل بهار می‌کند؛ لطیف می‌کند. ثانیاً اگر موقع خواب شب‌ها این را بخوانید کم‌کم روحتان سبک می‌شود، هم در خواب و هم ‌إن‌شاءالله در بیداری و راه مکاشفه باز می‌شود. لطیف می‌‌شوی. لطیف که شد خیلی خوب می‌شود. حقایق را به شما نشان می‌دهند. حالا اینکه حقایق را به شما نشان دهند به چه دردی می‌خورد؟ خوبی آن به این است که دیگر حرام نمی‌خوری. متوجه می‌شوی. بوی تعفنش را متوجه می‌شوی. دیگر شبه‌ناک نمی‌خوری. بوی تعفنش را متوجه می‌شوی. روحت لطیف می‌شود، متوجه می‌شوی نمی‌خوری. دیگر نگاه به نامحرم نمی‌کنی. سنگینی‌ آن را متوجه می‌شوی. از طرف دیگر عاشق کارهای خوب می‌شوی. چنان لطافت نماز را می‌بینی که دوست داری نماز بخوانی. من حالا الان حالش را ندارم. به زور باید بلند شوم یازده رکعت نماز شب بخوانم یا نخوانم. ولی اگر روحت لطیف بشود اصلاً نمی‌توانی ترک کنی.

وجود لطیف

در هر کاری سعی کنید وجودتان را لطیف کنید. مثلاً خانمتان یا شوهرتان یک بی‌ادبی می‌کند، خشونت نداشته باش. سریع برافروخته نشو. روحت را لطیف کن. «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظ»[11]. یک مقدار تحملت را زیاد کن. بعد با زیبایی برخورد کن. «يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ »[12]. «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك»[13]. اگر خدایی نکرده خشن باشی همه از اطرافت فراری می‌شوند. الان طرف می‌آید می‌گوید خانمم ول کرده رفته؛ خب معلوم است ول می‌کند می‌رود. مثل میرغضب می‌روی خانه خب معلوم است آن بیچاره هول می‌کند! خوش اخلاق باشی، خوش رفتار باشی، خوش برخورد باشی. در هر عملی لطافت داشته باشید. با دوستت، با پسرت، با دخترت، با پدرت، با مادرت، حتی با دشمنت. «يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ ». حتی با دشمنت به نرمی رفتار کنید. جواب بدی را با خوبی بدهیم.

توسل

توسلمان به ائمه بقیع است. عزیزانی که تشریف برده‌اند بقیع، می‌دانند من چه می‌گویم. یادش به‌خیر. بنده حداقل دو یا سه بار خدا توفیق داده مشرف شدم حج. وقتی شما می‌روید کربلا بالاخره روضه‌خوان باید روضه بخواند تا گریه کنید. می‌روید نجف روضه‌خوان باید روضه بخواند تا گریه کنید. ولی بقیع من چیزی که یادم هست این بود که اولاً آنجا روضه‌خوانی ممنوع است و نمی‌گذارند کسی روضه بخواند. یادش به‌خیر آنجا بودیم مثلاً یک نفر یک مفاتیح کوچک آورده بود، قایم کرده بود و می‌خواند. خدا لعنتشان کند با چوب زدند پرت کردند مفاتیح را! پر از اسماء و صفات خدا را زدند پرت کردند. نمی‌گذاشتند کسی روضه بخواند. سر قبرها شُرطه‌ها ایستاده بودند و اجازه نمی‌دادند. ولی چیز عجیبی است، آنحا همین‌که چشمتان می‌افتد به آن خاک‌ها و سنگ‌هایی که گذاشته‌اند بالای هر قبری، خود به خود گریه نمی‌کردند بلکه می‌سوختند. آنجا انسان سوختن نَفْس را درک می‌کند. عرفا اول که در راه خدا می‌روند نَفْسشان می‌سوزد، یک شعلۀ شمعی در قلبشان احساس می‌کنند روشن شده. سوختن نَفْس را اگر بخواهی بفهمی چیست آنجا متوجه می‌شوی. می‌سوزد نَفْس و گریه می‌اندازد. واقعاً مثل مادر بچه مرده گریه می‌کند. اصلاً مردم نمی‌توانستند خودشان را کنترل کنند. گریه که می‌کردند می‌افتادند روی زمین. از شدت گریه بعضی‌ها می‌افتادند روی زمین و نمی‌‌توانستند خودشان را کنترل کنند. بقیع چیز عجیبی است. بعد کسانی که در بقیع بودند الان یکی یکی من برای شما می‌شمارم، همه‌شان، قبرسان بقیع- همه‌شان، یکی از خصوصیاتشان و مصیبت‌هایشان آتش زدن بود. اولی حضرت زهرا( سلام الله علیها ). هیچ کدام هم مثل حضرت زهرا( سلام الله علیها ) نبود. این در را آتش زده بودند. خانم پشت در، میخ‌های درهای قدیمی بزرگ بوده، سه تا پَرچ داشته. اینها همه داغ شده بود. این نانجیب صدای ناله خانم را که شنید چنان با لگد روی در زد . . .

 

منابع

[1]. سورۀ اعراف، بخشی از آیۀ 204

[2]. سورۀ نجم، آیات 3 و 4

[3]. ناصر خسرو

[4]. بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۲۵

[5]. تفسیر روح البرهان، ج 2، ص 145

[6]. بحار الانوار،  ج ۹۰، ص ۳۰۰

[7]. سورۀ فرقان، بخشی از آیۀ 77

[8]. سعدی

[9]. مولانا

[10].  سورۀ حدید، بخشی از آیۀ 4

[11]. سورۀ آل عمران، بخشی از آیۀ 134

[12]. سورۀ قصص، بخشی از آیۀ 54

[13]. سورۀ آل عمران، بخشی از آیۀ 159

نوشتهٔ بعدی
درس اخلاق چهارشنبه 1401/02/28

پست های مرتبط

نتیجه‌ای پیدا نشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید